یه احمق نامرئی
میدونم نباید به عقب برگردم هی هم با خودم تکرار میکنم اما نمیشه یادم بره که همه چیم رو حتی اولین عشقم رو پای کسی گذاشتم که بعد 4 سال در عرض 5 دقیقه بگه میخوام تموم کنم عاشق یکی دیگم
منم تمومش کردم اما دردشو حس میکنم هنوز جاش میسوزه من پاش موندم پای قسمش پای عهدی که با هم بسته بودیم اما اون رفت خیلی راحت بهم خیانت کرد بعدم با همون ازدواج کرد تموم تموم خیلی راحت راحت تر از اون چیزی که فکر کنی آهههه جای زخمش هنوزم تازس می خوام پاکش کنم اما نمیشه
نمیگم من مقصر نبودم اصلا اما خوب حداقل خیانت نکردم مثلا خیر سرش من اولین عشقش بودم 6 سال دنبالم بود اما...... حالا یه جایی پیش عشقشه من چرا اینقدر احمقم
اون اصلا یادت هست
نه می دونم نیست
وقتی رفت من تو خانوادم خیلی شخصیتم شکست آخه همیشه ازش دفاع میکردم بعد رفتنش فشار جسمی روحی مالی و خیلی تجربیاتی که امیدوارم هیچ وقت تو زندگیت نفهمی رو برای اولین بار چشیدم
اونم به خاطر کی کسی که 10 سال میگفت عاشقققققققققققتتتتتتتتتتممممممممممم
اما همش دروغ بود
من فکر میکنم عشق اصلا همش دروغه عشق برای گول زدن طرف مقابلته
آه من خیلی احمقم یه احمق نامرئی خوبیشم همینه حتی احمقیتمم نامرئی کردم خوشحالم اینجا رو دارم
جایی که میتونم خود خودم باشم بدون اینکه کسی بشناسدم صدا کندم و حتی درکم کنه این خاصیت نامرئی بودن
دکتر شریعتی میگه از تنهایی به میان مردم پناه میبرم و از مرم به تنهایی میگریزم